باران،باز باران،شیشه پنجره را باران شست،از دل من اما چه کسی نقش ترا خواهد شست

خرداد 1388 - هوای بارانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هوای بارانی

تفسیر وصال

چهارشنبه 88 خرداد 27 ساعت 2:19 صبح

تو را به اندازه تمام لحظه هایی که پلک نزدم ندیدم و به قدر همه ی چراهایی که نگفتم نفهمیدم و به وسعت آغوشی که باز نکردم احساس نکردم.

تو که بودی که من اینگونه ملتمسانه غرق خواهش چشمهایت می شدم تا دل در مسیر نگاهت قربانی کنم .

تمام غصه ام از این است که هنوز وقتی به من میرسی احساس گناه می کنی و هیچوقت نمیدانی با آنهمه تیرهای طعنه ات چه جانی گرفته بودم.

روزی که دستم را گرفتی تا تقدیر تمام دردهایم را  تفسیر کنی همان تبسم بی ریا برایم کافی بود تا همه ی اشکهای رفته ام را فراموش کنم.  



  • آخرین برگ سفرنامه ی باران این است:که زمین چرکین است
  • به قلم : باران | تو هم یه مهربون باش


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    .......
    سؤال مبهم تاریخ
    یک امتحان سخت
    باز باران
    خداحافظ دوستای خوبم
    [عناوین آرشیوشده]