باران،باز باران،شیشه پنجره را باران شست،از دل من اما چه کسی نقش ترا خواهد شست

شهریور 1388 - هوای بارانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هوای بارانی

تو بمان

جمعه 88 شهریور 6 ساعت 11:14 صبح

ای ماه بمان که دلم تب کرده از بی هوایی.... و این جشن را طول بده........
نه فرصت چانه زنیمان مانده نه راه نشستنمان......
دوست دارم همیشه تو را نفس بکشم ای اکسیژن خالص شبهای رها...
دلم در فضای نیایش شبهای تو زنده بودنش را به رخ برگهای خشک پاییز میکشد و چشمهایم خواب را نیامده پس میزنند.....
تمام ثانیه هایت بوی کرامت میدهد و تمام لحظه هایت سرشار از نسیم ارادت.....عشق
تو را نمیشود نگه داشت که میروی برای آمدنی دیگر و مرا نمیشود ....که میروم برای نیامدنی عمیق 

 فرصت تکرارتان را همیشه هست و مرا فرصت اصرار محدود تر از فضای یک لحظه نفس کشیدن گل نسترن شاید نباشد



  • آخرین برگ سفرنامه ی باران این است:که زمین چرکین است
  • به قلم : باران | تو هم یه مهربون باش


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    .......
    سؤال مبهم تاریخ
    یک امتحان سخت
    باز باران
    خداحافظ دوستای خوبم
    [عناوین آرشیوشده]